جدول جو
جدول جو

معنی سرمه واش - جستجوی لغت در جدول جو

سرمه واش
نوعی علف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمه دان
تصویر سرمه دان
کیسۀ کوچکی که در آن سرمه می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمه کش
تصویر سرمه کش
کسی که سرمه به چشم بکشد، میلۀ باریکی که با آن سرمه به چشم می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمه ای
تصویر سرمه ای
رنگ تیره مخلوط از سیاه و آبی، دارای چنین رنگی
فرهنگ فارسی عمید
(سُ مَ / مِ)
نوعی از رنگ که برنگ سرمه باشد. (آنندراج) :
اهل دل با آب دیده دست از جان شسته اند
تا لباس سرمه ای راچشم مستش آل کرد.
اسماعیل کاشف صفاهانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی از دهستان دودانگه بخش هوراند شهرستان اهر که در 2500گزی شمال هوراند و 25هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع است. کوهستانی و معتدل است و 12 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ / تُ رُ شَ / شِ)
به لغت تنکابن حماض است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به ترشه و حماض شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ)
سرمه زاینده. تولیدکننده سرمه. بوجودآورندۀ سرمه:
دیدۀ خورشید چشم درد همی داشت
از حسد خاک سرمه زای صفاهان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ / مِ)
ظرفی که در آن سرمه را نگاه دارند. (آنندراج). کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند. (فرهنگ فارسی معین) :
با سرمه دان زرین ماند خجسته راست
کرده بجای سرمه بدان سرمه دان عبیر.
منوچهری.
وآن نی چو مار بی زبان سوراخها در استخوان
هم استخوانش سرمه دان هم گوشت ز اعضا ریخته.
خاقانی.
در کیسه های جیب عروسان رود عبیر
مانند سرمه دان که در او توتیا رود.
نظام قاری.
شکست رنگ بجای خمار گلها را
که لاله آمد و یک سرمه دان شراب آورد.
سلیم (از آنندراج).
، بمجاز، ظرف کم. (آنندراج) ، مجازاً، آلت زن. شرم زن. (فرهنگ فارسی معین) :
میل در سرمه دان نرفته هنوز
بازیی باز کرد گنبد کوز.
نظامی.
- سرمه دان عاج، کنایه از اندام نهانی بود بمانند عاج در سپیدی. (آنندراج) :
تا شبی پای در دواجش برد
میل در سرمه دان عاجش برد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو مَ)
سایندۀ سرمه. که سرمه ساید. سرمه کوب:
در آئینۀ دل خیال فلک را
بجز هاون سرمه سایی نبینم.
خاقانی.
صد جام لبالب است در گرد
در حلقۀچشم سرمه سایش.
شیخ العارفین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کسی که به چشمهای خود سرمه کشیده باشد، آنکه چشمان دیگران را سرمه کشد، روشن کننده چشم بینایی دهنده، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمه دان
تصویر سرمه دان
کیسه ای کوچک که در آن سرمه ریزند، آلت زن شرم زن
فرهنگ لغت هوشیار
سرمه دان به خواب، زنی بود با امانت. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل است که او رابا زن دیندار صحبت افتد و از او خیر و منفعت یابد. اگر بیند که سرمه دان بشکست یا ضایع گردید، دلیل که از صحبت زنی دیندار جدا افتد. اگر بیند که سرمه دانی را بخرید، دلیل است که کنیزکی دیندار بخرد و باامانت بود. جابر مغربی
سرمه دان درخواب، زنی بود که همیشه خدای را به یاد دارد و مردمان را به راه دین خواند. اگر بیند که سرمه دانی داشت، دلیل که زنی را بدین صفت بخواهد. اگر بیند که سرمه دان او بشکست، دلیل که زن او هلاک گردد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از باران های ریز دانه یک نواخت و ممتد
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی علف که در مزارع روید
فرهنگ گویش مازندرانی
علف تازه
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی شبیه قصیل و خوراک دام
فرهنگ گویش مازندرانی